شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۹

شورشی باید ، شستشویی ، شیونی

شورشی باید ، شستشویی ، شیونی

کلاغنامه

روزها می گذرند و ما چنان با جهان خود درگیر شده ایم که یادمان می رود نمی خواستیم اینگونه زندگی کنیم. رویاهایم پیش چشمانم فرو می ریزند و دائم به این فکر می کنم که نقشه ام برای زندگی هنری بدون پول چه بود. یادم می آید چیزی در ذهنم داشتم درباره ی اینکه حتی راننده هم می شوم و لی هنرمند می مانم. حالا اما هرکاری می کنم غیر از هنر درگیر جریانی شدم که آن را بد می دانستم. فکر می کنم شاید واقعا هنر برای متمولین است. اما یادم می آید که نقشه ای داشتم. مطمئنم.

پنجشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۹

سیاسی

استاد با همان وقار همیشگی روی سن رفت و جایزه اش را گرفت می خواست بدون گفتن چیزی برود بعد ناگهان فکری از خاطرش گذشت. برگشت پشت میکروفون. نگاه مسئولان پر از ترس بود: فقط همینو می تونم بگم که سکوت سرشار از ناگفته هاست

چهارشنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۹

2

نگاهم به بخشندگی و بی نیازیت است ورنه دور نیست هزیمت من از شدت  گناه. اگر دچارم به اندوه و اگر شکسته توانم ، نگاهم به دست بلند توست که مگر به پاخیزم. شرم دارم که فریاد ناحق زده ام اما تو کجا و جیغ ما کجا.