یکشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۷

تمام من گرفته در بر خود
خیال شاخه گلی ...

پنجشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۷

خوان تنها

در پرتغال مهمترین شعر شعر مبارزه است و میهن و تعداد زیادی شاعر خرده پا که همرنگ جماعت نشدند مثل خوان تنها ماندند و هرگز دیده نشدند و شاید هرگز دیده نشوند
...
چون شاخه ی تاک پیچیده به هم و مست بر تپه های اورشلیم تا بستر رود می دویم
وقتی باد موهایت راشانه می کند و خون زیر گونه هایت می دود
و بوی گلهایی که زیر پایمان له شده اند بینیمان را پر می کند
و خون خارهایی که به پاهایمان رفته اند در رود شسته می شوند
...
خوان استپان
کرانه های شرقی مدیترانه
gray
پشت میز خانه ی پدری

شنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۷

بسیج و دستاوردها

روح مرد و در آن دنیا گذارش به یک فرشته ی بسیجی خورد فرشته رو به وی کرده گفت کارهای بدت به اندازه موهای سر و نیکو کاریهایت به اندازه ی انگشتان دستت است چه کنیم؟
دستی به سر کچل روح کشید و او را که قر قر می کرد فرستاد بهشت

چهارشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۷

آقای قمیشی فکر کرده اند که ما یادمان رفته چگونه نون توی تنور لیبرالیسم امریکایی می ریختند
هرکسی کار خودش بار خودش آتیش به انبار خودش
که حالا واسه ما
تصور کن اگرچه تصور کرنش سخته جهانی که در اون خوشبخته خوشبخته
می خونن؟