شنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۵

gray

مانده ام خيره به ابر
شايد كه بيايي و گره بگشايي
گره اين غم شوم ابدي بگشايي
گرهي بر سر آن زلف پريشان بزني
آستين تا سر آرنج بالا بزني
گره غم ز خم ابروي من بگشايي
...

جمعه، دی ۰۸، ۱۳۸۵

در كلمبيا مردم چند تا كار ميكنند
زندگي
آروغ
...
شيوه ات شيرين است
كه نيايي و نيايي و نيايي و نيايي
...

سه‌شنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۵

وبلاگ به مثابه يك تابلو

هي ميخواستم اينو بگم نشده
كه وبلاگ يك اثر هنري است كه ويژگي هاي خود را دارد
شخصي است تاويل پذير است و نوعي جوشش بداهه است
از اون وبلاگهاي فرهنگي كه با برنامه ريزي قبلي مينويسند نميشه به عنوان هنر ياد كرد
اينه كه مثل هر اثر هنري ديگه
هر سبك وبلاگي مخاطب خودشو داره
نكته اي كه مي مونه به اون دوسته كه ميگفت وبلاگ كه چي
كل استدلالم همين بود
نتيجه اينكه درسته پول اينترنت زياد ميشه اما بعد از كانكت شدن بنويسيد
اين محدوديت و نكته ي خلاقه ي وبلاگ است
خوب بود اگه از توي اين يه بيانيه وبلاگ نويس آنلاين در مي امد و عضو و اينا
...
امپرسيونيسم نوشتاري اين است و جز اين نيست
يكي بود يكي نبود
يه نقطه ي سياه بابا و مامانشو گم كرده بود
d;d
معشوق خواننده ها در دو جهت قرار دارد
دوربين
راست يا چپ
پس پشت كردن به آن دو حالت دارد
پشت به دوربين
راست يا چپ
همين

جمعه، آذر ۲۴، ۱۳۸۵

بي وفاي بد ادا

من رك و راستم تو پر افاده
هيشكي تو رو دوست نداره
لبات ميگن نه
چشمات ميگن آره
هيشكي تو رو دوست نداره
تو فكر حقه اي بازم دوباره
هيشكي تو رو دوست نداره

short lyric

.
..
...
it,s a cube fish
eating your brain
it's a black fish
.......
it's a cube fish
eating your heart
it's a dark fish
...

پنجشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۵

اي جامه به خود پيچيده
اي جامه به خود پيچيده
اي جامه به خود پيچيده
اي جامه به خود پيچيده
اي جامه به خود پيچيده
اي جامه به خود پيچيده
اي جامه به خود پيچييده اي جامه به خود پيچيده
اي جامه به خود پيچيده

پنجشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۵

اگه نريد اين رو ببينيد خيلي خريد

دوشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۵

و هر بار كه پرت ميشم
شايد
منو بگيري
قبل از اينكه بميرم
باور كنم كه هنوز آدمهايي مثل تو هستند
كه تنها نقطه ي اوج زندگيشون
مست كردن نباشه
كه بتونيم باهم قاه قاه بخنديم
اما براي اين كار بايد يه با ديگه ببينمت
فقط يه بار

شنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۵

بامزه گري

فرهنگ واژگان تاكسيراني
قربان ، عزيزم ، آقا:مسافر
پفيوس:مردان حكومتي
....:زنان حكومتي
مملكت:ايران خودمان
وضيت:نظام جمهوري اسلامي، وضع موجود
كره خر:مسافر تازه پياده شده
كرايه:في ، مبلغ پرداختي براي مسافت طي شده
..........:عابر پياده
سوت:عابر پياده مونث
...:ايضا
........:اتومبيلهاي ديگر
فرهنگ:دستاوردهاي معنوي بشر
.
از پيشنهادات استقبال ميشود

بامزه گري

فرهنگ واژگان تاكسيراني
مملكت:ايران
وضعيت:جموري اسلامي
پفيوس:هر آنكه در دستگاه حكومتي است
قربان ، عزيزم:مسافر
.........:عابر پياده
.......:اتومبيلهاي ديگر
كره خر:مسافري كه تازه پياده شده
بزار حال كنيم:اندي
فرهنگ:مجموعه دستاوردهاي معنوي بشر
مارمولك:آخوند
.......
از پيشنهادات استقبال ميشود

یکشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۵

پنجشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۵

كلاغنامه

به ننه ام نگاه ميكنم
يه چيزي تو نگاهشه كه مي ترسونتم
ميگه:جوجو خوردتش

چهارشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۵

و اما فرهنگي

داشتم راجع به هنر سوبجكتيو و ابجكتيو فكر مي كردم
شايد اين واژه ها رو غلط استفاده كنم اما ازشون خوشم مياد
ببينيد هنر سومر و شرق سوبجكتيوه ديگه اما چرا
چون هنرمند احتمالا به عنوان وظيفه ي شرعي اين كار رو مي كرده از روي چيزي كه هرگز پيش از اون نبوده
ببينيد يارو چقدر قاطي ميكرده
حالا يونان بستان
هنرش كلا براي فروش ساخته مي شده چون كلا آدمهاي تاجري بودند
كارهاشون رو امضا هم ميكردند
نتيجه اينكه هنرمند كم كم از هنرش جدا ميشه
اين فاصله
هنر واقعگرا رو به وجود مياره و نقد
اين فاصله هي زياد ميشه
كلا وقتي هنر براي زينت صرف مصرف ميشه اين فاصله به وجود مياد
بعدا هم دقيقا همين سير دنبال ميشه تا هنر مدرن كه دوباره نقد رو سركيسه ميكنه
همين كلا
و تو نميفهمي كه من مهمترينم
تا اونروزي كه اينترنت و يونسكو رو براي تولدت تو يه بسته ي قرمز پرت كنم تو چشت
چجور روباني دوست داري

جمعه، مهر ۱۴، ۱۳۸۵

اي جامه به خود پيچيده
***
سو گند به انجير و زيتون
و سوگند به كوه سينا
و اين شهر آرام
كه انسان را به نيكوترين شكل آفريديم
سپس به پايينترين جايگاه بر گردانديمش
...

كلاغنامه

روزي روزگاري يك نقطه ي سياه تنها گوشه ي ميدان ديد من بود
روي عدسي
خسته و تنها ميون اونهمه آب و اشك و نمك
و خداوند از استخون پهلوش براش يك زن درست كرد
تا تنها نباشد
و آندو همراه روزها و شبهاي تنهايي و كسالتبار يكديگر باشند
دوست و مونس و همدم يكديگر باشند
و لا مصب اين فيلم پورنو تمامي ندارد

دوشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۵

بچه تر كه بودم يه بار كلاغا چشم لاك پشتم رو در اوردند يه بار هم گربه بچه خرگوشم رو برد يه بار فنچم زير تن پسر عموم له شد يه بار قناريم از خونريزي داخلي مرد
.......
براي اينكه چيزي رو دوست داشته باشي بايد از چيزي متنفر باشي
همين

یکشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۵

كلاغنامه

خاك مث سنگ شده انگشتام خونيند دندونام شكستن جسدت غذاي كلاغهاست فردا يا فردا شب اگه نتونم خودم تيكه تيكه ات ميكنم مي بلعمت بعدش مي ميرم
من حالم خوبه ادامه ميدم
حالم خوبه و ادامه مي دم
زمين تسليم ميشه
هر چقدر كه طول بكشه
فسنجون داشت تموم ميشد همه نگاش ميكرديم
داداشم گفت:من مي خوام دختر بيل گيتس رو به زني بگيرم باباش پولداره
ديگه فسنجوني نبود
يه فكر موجودات فضايي به ذهنم رسيده با اين شرح
ببينيد هرچه تعداد مواليد بيشتر باشه شانس جهش و تفاوت طبيعي بيشتر ميشه
در مورد تك سلولي ها اين رقم كمتره ولي جمعيت عظيمشون اينو جبران ميكنه
دارو هم كه مي خوريم پر از مواد شيمياييه
حالا هرچه مواليد انسان بيشتر بشه جهش ميكروبهاي ساده اي كه در بدن هممون وجود دارند بيشتر ميشه
آخر الزمان نزديك ميشود
داشتم فكر مي كردم ممكنه دايناسورها هم اينجوري منقرض شده باشند
امپراتوران پر جمعيت زمين
.


تو يه تيكه كاغذ اينو نوشته بودم

و من دردي به غير از اين نمي خواهم
كه باشم سنگ
...

دوشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۵



اين مال يه سال پيشه يه ايده اي كه شايد انيميشن بشه
و خداوند اون رو خيلي دوست داشت

و اما فرهنگ

در مورد رشد واقعگرايي و كمالش تو يونان باستان در مورد فيگورهاي انساني ميشه يكي از دلايلش رو همجنسگرايي و افتخار به اون شمرد وقتي براي بدن زيبا آنهم بدن مرد كه بيشتر قابل مطالعه است تا بدن زن ارزش قائل بشيم و از نمايشش ترسي نداشته باشيم خب نتيجه معلومه به خصوص كه همين باعث ميشه به دنبال بدن كامل باشيم و اين به نظر من رويكرد كمال گرايي براي فيگورهاي انساني تو هنر يونان رو جدا از بحثهاي فلسفي تا حدودي روشن مي كنه به نظر من ميشه اين بحث رو تو خيال پردازي جنسي هم دنبال كرد كلا به اين قضيه مثل اينكه كسي توجه نكرده بوده حالا قسمت سختش اينه كه يه نمونه ي ديگه هم پيدا كنيم

پنجشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۵

10'000 days(wings pt.2) [tool]

non of them can evan hold a candle up to you
blinded by.........
*****
what are they gon'na do when the lights go down
without you to guide them all to zion
waht are they gon'na do when the rivers overrun
other than tremble.........
*****
high is the way but our eyes are upon the ground
you were the light andd the way
that theuy will only read about
i only pray heaven knows when to lift you out
ten thousand days in the fire is long enouagh your going home
*****
its time now
my time now
give me my
give me my wings
......................................

تبريك

مي دونيد چيه انگار خودم مدال گرفتم
.
باور كنيد
!
باريك

دوشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۵

كلاغنامه

دوباره برميگردم كمربندم رو ميبندم يه چيز ديگه هم هست چيزي كه يادم نمياد بند كفشم رو سفت ميكنم درو ميبندم ميرم بالا و ميپرم پايين وسط زمين و هوا يادم مياد. از پنجره بر ميگردم
ظرفها رو ميشورم . خسته ام دراز ميكشم كفش و جورابم رو در ميارم و ميخوابم فردا همه چيز قراره عوض بشه

یکشنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۵

muse:endlesly

Hopelessly I'll love you endlessly
Hopelessly I'll give you everything
But I won't give you up
I won't let you down
And I won't leave you falling

اسطوره

آرتور مي تونه در طرفه العيني با تير و كمان هدفش رو به ديوار بدوزه
همين؟
تازه تو اين مدت دوتا عدد پنج رقمي رو تو هم ضرب ميكنه

جمعه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۵

چيزهاي كوچك يعني كي شمشيرت رو مي اندازي
كي به جسدت نگاه ميكني
كي خط سپرت پايينتر از شونت مي افته كي به بدن دو نيم شده ي همرزمت نگاه ميكني
كي گريه ميكني و ميري خونه ي ننه
كي بر ميگردي تا انگشت دوستت رو براي يادگاري ببري
كي ميزني زير گريه
كي دوباره ميميري
و
دندون مصنوعيت با باد به هم ميخوره
بسه بيا با هم شام بخوريم
تنهايي از گلوم پايين نميره
راستي ميدوني تو فرانسه به چي ميگن رويال برگر
بچه تر كه بودم سوال اساسي زندگيم اين بود كه
عدم ارائه بليط نشانه ي چيست؟
اينو رو بدنه ي اتوبوسها مي نوشتند

دوشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۵

to make a ship

shepherd and the sheeps
alone in the night..........
*******
home far and drowned
you knew it you choosed it
its not just the tears.......
*****
to make a ship
you should breake it all.......
*****

پيرمرد چشم ما بود

ميرم تو اتوبوس فقط كنار يه پيرمرد جا هست ميشينم نگاهم ميكنه ميگه
اگه مي خواي شاگرد اول باشي بايد انگليسي و برنامه نويسي كامپيوترت خوب باشه
ميگم بله
ميگه حالا خوبه؟
ميگم بله
ميگه پاسكال ياد نگير تو دانشگاه بهت ياد ميدن برو سي پلاس ياد بگير
ميگم بله
ميگه البته جاوا هم بد نيست ياد بگيري يا دلفي اي چيزي
بعد يه چيزي ميگه راجع به اسمبلي
من سرم رو مي اندازم پايين آخه رشتم(كله ماهي)به اين چيزا نميخوره
ميگه اشكال نداره تو اچ تي ام ال ياد بگير يا جاوا ، فلش ماكرومديا يا مايا هم به دردت ميخوره مي خواي پيشرفت كني دايركت ايكس ياد بگير
ميگم شرمنده ام
ميگه دشمنت شرمنده باشه
و لبخند پيروزي صورتش رو پر مي كنه .
خانم فلاني و بهماني در اين نمايشگاه نقاشيهاي رنگ و روغن خود را در موضوعات ميوه، گل قليان ، كوچه باغ و روميزي تا ده روز ديگر به نمايش گذاشته اند

جمعه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۵

جالبه كه فقط دونفر تو دنيا مي دونند كه پارك لاله براي چي انقدر سرسبزه يكيش منم يكيش هم تويي

پنجشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۵

and at last good days will com

نشستيم تو خونه داريم كوله پشتي نگاه ميكنيم زن عمو و بچش سر ميرسند به ننم ميگه يه دختر خوب برا اين پسر من سراغ نداري هم خونه داره هم كار و ماشين تازه كلي هم مرده واقعا هم يه پارچه آقاست بعدش رو ميكنه به من يه خنده ي كج و كوج ميزنه ميگه دوست دختر اضافي نداري داداشم كه يه پارچه نمكه ميگه از من بپرسيد، چجورشو مي خواهيد نامزدش بد نگاهش ميكنه همه مي خندند ننه به من نميگه پدر سگ بابا ظرفها رو ميشوره و عاشقانه نگاهش ميكنه ننه مي گه خيلي خب خودتو لوس نكن

دوشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۵

تف مي كني تو صورتم بعد مي خندي
اشكال نداره منم ميخندم
اما روز كارنامه تو گريوني و من خندون
اوليات هم قبول ندارم
انقدر تف ميكنم غرق شي
جوجه رو آخر پاييز مي شمرند
قراره بارون بياد
ببين بارون
بارون
كه همتون رو بشوره ببره
بندازه تو چاه مخابرات
شايد همه رو برق بگيره
شايد همتون طعمه ي كوسه ها شيد
اون روز من خندونم وشما گريون
فرقي به حالت نمي كنه مي خواي تف نكن

gronimo and his cadillac

احساسات شاعرانه تنها مختص ايرانيان نيست و خارجيها هم بلدند
مثل
modern talking
توجه شما رو به بخشي از آهنگ كاديلاك جرونيمو جلب ميكنم
gronimo's cadillac
is making all girls turn mad
gronimo has a heart-oh it's a drag
gronimo's cadillac
oh making all girls turn sad
gronimo has a heart-oh it's a drag
پ.ن:كاديلاك اسم يك مدل موفق اتومبيل است كه آمريكايي است

جمعه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۵

pulp-thing2

نويسنده هاي وبلاگ تقريبا هر چيزي مي نويسند راوي اينو خوب ثابت كرده وبلاگ يه پديده ي جديده و هيچ تعريفي نداره وبلاگهاي صنعتي هم داريم ديگه مگه نه
اما راوي داره سبك ايجاد مي كنه خيليها ازش تاثير گرفتن حتي افراد صاحب سبكي مثل
gray
حالا اين مردم براي چي نوشته هاي راوي رو مي خونند
در هر حدي از كيوان و ممد گرفته تا امير مهدي حقيقت
اونا انتخاب ميكنند و به راوي خط نشون ميدهند
يا راوي همه رو خر كرده
همه ي اينا رو گفتم كه بگم از روي وبلاگ روند ايجاد سبكهاي هنري و پيدا كردن طرفدار و جدايي گزيني طرفداران
همونطور كه هيچ ممدي حوصله نداره سخن رو بخونه كه هيچ شايد امير مهدي حقيقت هم اين كار را نكنه
رو به طرز جالبي ميشه ديد مثلن همين پيكاسو رو نگاه كنيد
ضمنا در مورد آزادي وبلاگ الان ميگم كه خب همه چيز الان همينقدر يه ريزه كمتر آزاده مثلن لباس يا نقاشي
اما كارل پوپر و جامعه شناساي ايراني كم به اين روندهاش توجه مي كنند
پديده اجتماعييه
خودم ديدم
و در نهايت نتيجه اين كه
فرهنگ و كتاب و اينا..
خسته نباشيد

pulp-thing

و اما داشتم فكر مي كردم
دو دقيقه پيش
كه آثار هنري توي مغز مردم خلق مي شوند نه توي گالريها و كار گاهها اينه كه نقش نخبه ها و اينها و الي الآخر
اما بعد فكر كردم مثلن توي مد اين سبك زندگي و مزخرفات رو كه ببينيم آيا اين نخبه هاي طراحي لباس براي ما سليقه ايجاد نمي كنند و اين كه ما چقدر مگه آزادي عمل داريم بعدش خب اين طراحها هم مردمند ديگه نه
بعد گفتم
توي هر سبكي هم كه نگاه كني مي بيني بهترينشون مبدع سبكه نبوده
فقط حافظ به عنوان مثال به ذهنم رسيد
حالا هم داشتم فكر مي كردم در مورد وبلاگ به طور عمومي و اين وبلاگ به طور اخص
يه بحثي هست درباره ي كار كرد نماد تو نهادهاي اجتماعي و اينا
در حال شستن دستها توي دستشويي فكر كردم خورشت هم يه جور نماده ديگه
كه حالا اصلن تو اسم اين نهاد هم ميشه ديدش
خانواده ي خورشتي
ننه باباي شما ميدونند كه شما فحش بلديد؟
ننه باباي شما ميدونند كه شما فحش بلديد؟

سه‌شنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۵

من دارم براي مرده ها مي نويسم رو تك تك سنگ قبرها خودم حك ميكنم نوشته حك ميكنم بعد بوسشون ميكنم شايد يه روزي يكي خوندشون
اين دقيقا ششمين قبرستونه خوش بگذره

اسلوب شروع كردن با سوال

آقا مي دونيد مربيهاي خارجي رو براي چي ميارند
؟
مي دونيد براي چي مربي هاي خارجي ميان تو اين مملكت
؟
فقط يك دليل داره و اونم فقط من ميدونم
انتظار
مي خوان پولو، ارزو، تومنو
اسلوب تكرار
از اين كشور خارج كنند
بعد هي بگين انقلاب كردين.........
ديگه اين كه يه پايان خوب باعث ميشه مسئله تو ذهن بمونه
خسته نباشيد.........

هممم ! قديميه! اما هنوز كار مي كنه

زمين خيس است
و باران همچنان مي بارد
ومن
خسته از دردي درون خويش
مي كاوم درونم را
زخمهاي بسته را باز مي كنم و
زخمهاي باز را مي تراشم با ناخن

شنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۵

پوستر

بله....وفرصت
حالا رهبر دلاور عربي ميره كه دست رهبر كبير انقلاب رو بوس كنه
اما سد علي با يك حركت جلوي سدحسن رو ميگيره
ودر پوستر بعدي مي بينيم كه دارن همديگه رو بقل مي كنند

سه‌شنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۵

جيش

دستشوييم رو نگه مي دارم شماره يك رو، نه شماره دو بابام نگرانمه ننم هم.من فقط آب مي خورم و هي چاق ميشم خالم ميگه ماشاال.. چقدر چاق شدي فقط يه كم رنگت پريده نميگه رنگت زرد شده لپام باد ميكنند بايد تحمل كنم اي بابا رنگ لبم عوض ميشه عجب وضيعتيه رنگ چشمام هم زرد ميشه داداشم ميگه فرار كنيد فهميده چي انتظارشونو مي كشه آخر سر مي تركم و كل زندگي رو زرد مي كنم بعد ميشينم وسط دستشويي شماره يك و به كل دنيا كه هاج و واج نگاهم ميكنند مي خندم شوهر خالم ميگه اه . پسرش پفك ميخوره و آب نباتش رو ليس ميزنه خاك بر سر

mega dave

برادرم يكي از اشعار زيباي ديو ماستين از گروه مگادث رو ترجمه كرده كه براتون مي نويسم
شيطان رو صدا نكن dont summon the devil
كشيش رو نگو dont call the priest
اگه قدرت ميخواي جمبل جادو if you need the power the conjuring
من هم اين شعر رو اضافه مي كنم به ضم لام ر ميم وبازهم لام
ما متا لم
ما متا لم
از زندگي بيزارم
با هيچكي كار ندارم
در ضمن
سلوي درام
خيلي هم باحالم
خاكستري برمي گردي
خاكستري نگاهم ميكني
خاكستري مي خندي
خاكستري گم ميشي

short lyric

اين رو براي پاييز اين نگفتم اما اون روش خيلي تاثير گذاشت

Autoumn falls
as the riverside drown

i search the leaves
to find the key
what i have found
means nothing to me.

یکشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۵

tool

angels on the sideline, Puzzled and amused.
Why did Father give these humans free will?
Now they’re all confused.
Don’t these talking monkeys know that Eden has enough to go around? Plenty in this holy garden, silly old monkeys, Where there’s one, you're bound to divide it, Right in two.




Monkey, killing monkey, killing monkey.
Over pieces of the ground.
Silly monkeys give them thumbs,
They make a club.
And beat their brother down.
How they survive so misguided is a mystery.
Repugnant is a creature who would Squander the ability to lift an eye to heaven, conscious of his fleeting time here


Silly monkeys give them thumbs,
They forge a blade,
And where there's one they're bound to divide it, Right in two. Right in two.

Fight over the clouds, over the earth, over sky. Fight over life, over blood, over air and light. Over love, over sun, over nothing. Fight till they die. Over what? Over lies and greed.
Angels on the sideline again. Been so long with patience and reason. Angels on the sideline again. Wondering when this tug of war will end.


ياد خاطره بسيار عزيزي مي افتم

شنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۵

بيا بريم يه كولر بخريم بريم تو دشت بشينيم چايي بخوريم و حرف بزنيم باد كولر بزنه به كمرمون كولرش آبي باشه روماتيسم بگيريم سينه پهلو كنيم بعد با هم بخنديم فين كنيم و استامينوفن وادالت كلد بخوريم
بيا با هم بشينيم يه گوشه گريه كنيم
حرف جوادي
كار جوادي
فكر جوادي
كامنت جوادي
پستي به اين جوادي
همه لذتي دارند كه هيچ جاي ديگري نمي توان پيدا كرد
پ.ن: انسان شريفي كه اينجا كامنت ميزاره(ميذاره؟)گفته فونتم بده فكر كنم از بين اين فونتها اين بهترينشونه كه بلد نيستم فونتم رو عوض كنم حالا اينم امتحان كنيد

سلطان غم

تو انقلابم برعكس هميشه همه شادند نمي دونم چه خبره من حالم خوب نيست تازه گرمم هست عرق نميريزم يهو بقل دستيم تو گوشي موبايلش ميگه
ببين من الان سنندجم يكي از طلبكارا رفته عراق پولشو بگيره
بهش نگاه ميگنم خب اونم به من نگاه ميكنه يه كم عقبتر يه دختره تو موبايلش ميگه
در و دافه ديگه آهان خوبه
يه كم عقبتر وقتي دارم از اتوبوس پياده ميشم پيرمرده ميگه
آخر خطه ديگه؟
نگاهش نميكنم چيزي نميگم
دنياي خشنيه، هممون ميدونيم

پنجشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۵

من و خورشت

من يه مادربزرگ دارم كه خب نام خانوادگيش نونخور بوده حالا چند سال پيش هلك و هلك بلند شده تنهايي شناسنامه رو برده ثيت احوال-به اين واژه هم توجه كنيد-و نام خانوادگيش رو به چي تغيير داده
اميدي نژاد
تازه سواد درست و حسابي هم نداره
بزرگ مادر بزرگا كه تويي
همين
بد بخت آنكه حرفهاي طنز گونه اش را جدي بگيرند
خوشبخت آنكه حرفهاي جدي اش را شوخي بگيرند
بيچاره آنكه از فرانسه و فرانسويان خوشش بيايد

دوشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۵

دنياي شيرين كلمات را آلوده نكنيم

و اما اجاق،اجاق گاز
با هم بخونيم
ااااابه ضم الف-جاق
پ.ن:دوستي گفت بايست شرف داشت باهاش در اين مورد موافقم
سلام
اينجا پر از گرت و خاكه نميخواي بريم بيرون
اما پولامون رو ميزاريم رو هم يه دونه ميخريم
هنوز بوي نا مياد
بيا تو حلق هم قير بريزيم
بعدشم زندگي ميكنيم مثل همه
اما قبلش بايد تو حلق هم قير بريزيم اينجا زيادي گرمه مريض ميشيم
استخوناشو تف كن وگرنه ميميريم

2

مامانم ميگه اكبري –يعني بابام-اون خورشتو نمي خواي بذاري بره بيچاره تلف شد
شوهر خاله ام ميگه اين باجناق ما مثل اينكه مثل امريكا اهل تحريمه
بابام ميگه غذاي وليمه مال مهمونه!يا يه همچين چيزي
داداشم پاش تو ليوانشه منو نيگاه ميكنه ميگه ان
ميگم آره من انم ان توام
همه مي مونند چطوري جواب من حاضر جواب رو بدن
اونيكي داداشم ميگه خب سيفون رو ميكشيم ميري پايين
بعد دوتايي ميزنند زير خنده
بابام بالاخره خورشت رو ول ميكنه شوهرخالهه صلوات مي فرسته من تند وتند يادداشت بر مي دارم مامانم ميگه پدر سگ
شوهر خاله ام ميگه نه پهلوونه
من فكر ميكنم پدر سگ چه منافاتي با پهلوون بودن داره

1

بابام نشسته داره كيهانش رو مي خونه مامانم ميگه پاشو پدر صلواتي هيچي گوشت نداريم
گمشو برو يه كم گوشت بخر خواهر اينام مي خوان بيان
بابام ميگه مگه من از گوشت بدم مياد پولشو ندارم
مامانم به من ميگه تو هم از جلو چشم من گمشو برو درستو بخون پدر سگ
بابام ميگه خانم ديواري از ديوار ما كوتاهتر پيدا نكردي
مامانم ميگه نه
در اين لحظه پدر كف دو دستش رو به سمت ماردم ميگيره سرش رو يه جور خاصي تكون ميده و
ميگه خانم حالا قهر نكن ما تسليميم

شنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۵

شعر معاصر ايران

ته يه دفتر اينو پيدا كردم
مي شمارم كرمها را روي زخمم
زهر ميخندم
كنارش اين شعرم يادم اومد
بر در ايستاده به جايش غباري
ردپايش به هر جاي مانده
كورسوي چراغ وي از دور
در غبارش
به چونان ستاره اي
راه بر بخت شومم نمايد
صبح مي آيد و باز هم من
كفشها جفت و گوشم به جاده

شعر معاصر ايران

ته يه دفتر اينو پيدا كردم
مي شمارم كرمها را روي زخمم
زهر ميخندم
كنارش اين شعرم يادم اومد
بر در ايستاده به جايش غباري
ردپايش به هر جاي مانده
كورسوي چراغ وي از دور
در غبارش
به چونان ستاره اي
راه بر بخت شومم نمايد
صبح مي آيد و باز هم من
كفشها جفت و گوشم به جاده

شعر معاصر ايران

از بالا كفتر ميايه
يك دانه دختر ميايه به يك جور خاصي فتح ياء

پنجشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۵

و از نكات فرهنگي

مي تونيم يه جورايي به اين برسيم كه توي هنر كلاسيك منظورم نقاشي كلاسيك است يه جورايي قرار بر اين بوده كه چيزهاي نتزاعي و ماورايي روزمره بشند و در هنر مدرن باز هم نقاشي مدرن را ميگم چيزهاي روزمره انتزاعي و ماورايي ميشند و اگر به اين معتقد باشيم كه در نهايت همين زندگي عادي را بايد بكنيم با هنر كلاسيك به مشكل بر مي خوريم مي خواستم بگم تو بقيه هنرها هم همين وضعيت صادقه كه ديدم نيست

ماجرا هاي..........

در كتاب ديني سال دوم دبيرستان آورده كه اگر آب لحظه اي مي سوزاند و لحظه اي تشنه تر ميكرد و
.........
از اين قبيل صحبتها
،
چه ميشد؟
اگر بخواهيم نامي براي اين جهان خيالي انتخاب كنيم آن نام چيست
؟
جواب من اين است
دنياي وارونه ي وارونه

سه‌شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۵

به ضم جيم

كلاغ بال ميزند صداي انگل هايي رو كه تو شكمش بشكن ميزنند ميشنود بر مي گردد دوباره دور ميزند پايين را نگاه ميكند و يه مشت جهود كثيف را ميبيند كه مثل ان شليك ميكنند بوي ترش جسد جلوي چشمها رو گرفته شايد اين جنگ هيچوقت تموم نشه اونموقع به كلاغها سهم زيادي نميرسه اونا دوست ندارند وسط صداي گلوله جشن بگيرند منتظرند تا همه چيز آروم بشه
گاهي اوقات فكر ميكنم من حق ندارم از همه جهودها متنفر باشم اما كاريش نميشه كرد كم كم دارم ميشم

پشيماني فايده اي ندارد برادر

مزخرفترين لحظه ي زندگي هركدام از ما مي تواند لحظه اي باشد كه با نام مستعار ديوار نظر مي دهيم بعد مي بينيم آدرس وبلاگمان هم باهاش ثبت شده اگر بعضي از دوستان طنز خلق ميكنند من آن راايجاد ميكنمهمين ديگه
گه!

دوشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۵

كاپشنت رو از روي جالباسي برداشتم قوي ترين حس لامسه ي دنيا رو داشتم كاپشنت نرم بود و مشكي. يادمه چشم تو چشم شديم ولي حافظه ي ضعيفي دارم تازه چشمهات هم رنگ عجيبي داشتند تقصير من نيست صورتت با صورت ديگران مخلوط ميشه و من فقط ميتونم به همون يه لحظه ي گذرا دلخوش كنم تقصير من نيست

و اينكه ما چقدر فرهنگي هستيم

بالاخره
white
كيشلوفسكي رو هم ديدم فكر مي كنم بهترين نكته اش تدوينش بود و ديگر اينكه فيلمنامه هاي اين يارو بهتر از فيلمهاشند و شايد بايد نويسنده ميشد هرچند كه از لحاظ بصري هم خيلي قويه ولي نمي دونم
فيلمنامه هاش رو بيشتر دوست دارم

یکشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۵

Recognize this as a holy gift and celebrate this

chance to be alive and breathing(tool)
حالم بد ميشه
و تو دلم لبخند مي زنم
كه تو چقدر خوبي
كه هنوز خوب بودن حماقت نيست
خندت خوبه
و فقط مجبورم صورتت رو تو ذهنم ببينم
چيزي به جز كثافت رو نمي شه با چشمها ديد

بروس علي

اگر از فيلم رزمي خوشتان نمي آيد
اگر بروس لي و جكي چان را دوست نداريد
بدانيد كه فيلم رزمي را به خصوص اگر از استاد بروس لي باشد بايد با فاميلهاي شهرستاني ديد
و من"رئيس بزرگ"شاهكار بروس لي را مي پرستم

پنجشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۵

؟

آيا چقدر انيم. به فتح الف

cold play

ليريكو نيگا تو رو به خدا
from the top of the first page
to the end of the last page
---------------
muse:
هر روز بيشتر احساس پشيماني مي كنم كه ابر فرهنگي بودن اين گروه رو قبول نداشتم

سه‌شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۵

و سلام برادر
و سلام برادر
و سلام برادر
........

دنياي تلخ

سر شامه همه هستن به غير از داداش بزرگه
به ننه ام ميگم خان داداش كو
ميگه فكر كنم رفت دستشويي صداي دستشويي شنيدم
داداشم ميگه ديو ماستين صداي رستگاري ميشنوه بعد بهش ميگن تاريك بين و بد بين و اينهاست
داداشم شبيه مهندسهاي نازي شده و وقتي بچه بوده پاش رو توي ليوان آب سر شام مي كرده
الانم دستش توشه

پنجشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۵

تعريف كردن زندگي خيلي دشواره
اما مردم خوب اين كار رو انجام ميدن
نه تنهايي كه به كمك سارتر عزيز
و اون تعريف جادويي
و اون تعريف زيبا
اينه كه
يه جسمي باشه بخوريم يه جايي باشه بخوابيم و يه چيزي باشه بكنيم
كيفيت زندگي چطور تعريف ميشه ؟
اينجوري
چندتا جسم ميخوريم؟
چند جا مي تونيم بخوابيم؟
چندتا چيز داريم كه بكنيم؟

چهارشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۵

خورشت و اجتماعات خورشتي

در جواب اين دوست عزيز
اصطلاح"خانواده خورشتي" فقط براي طبقه بندي يكي از انواع خانواده استفاده نميشود اين
اصطلاح براي ناميدن يك مكتب به كار مي رود مكتبي كه بعد از آدمهاي گه بيشترين دنباله رو را دارد و اما در تعريف اين مكتب فقط به يك جمله بر مي خوريم اونم از سارتر مادر مرده كه
_
خانواده ي خورشتي يك نهاد اجتماعي است كه بر پايه خورشت در بعضي موارد گوشت خورشت و اكثرا در مهمانيها و تجمعات شب عيد تشكيل مي شود
_
لازم به ذكر است هرچند نشست يك خانواده خورشتي ممكن است يكبار در سال تشكيل شود اما تاثير آن روي افراد الي الابد است
كلمه مورد علاقه ي پيروان اين مكتب"پدر صلواتي" است همچنين آنها اشتهاي نا تمامي در مورد گوشت دارند
به اين شعر از يكي از شاعران باسابقه ي اين مكتب توجه كنيد

شام بادمجان داشتيم
گوشت هم بود
هرنفر يك تكه
اما ما
باز هم ميخواستيم
آقا من اين شعبده بازيها رو نيگا ميكنم احساس ميكنم به شعورم توهين شده خارجيهاش يه چيز ديگه اند
-
-
-
و من فكر ميكنم چه خوب ميشد اگه دستمو اينجوري تكون ميدادم و پارچ خودش برام آب ميريخت
*
*
*
پارچ

یکشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۵

كلاغنامه

دوباره مي نويسم
خوبه
يه دوستي هم شروع كرده
فقط اگه بلد بودم اين قالب رو اون جوري كه مي خوام تغيير بدم
اين بايد ششمين يا هفتمين كلاغنامه باشه
تولدش مبارك
كلاغنامه
.
.
.
.