دوشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۵

2

مامانم ميگه اكبري –يعني بابام-اون خورشتو نمي خواي بذاري بره بيچاره تلف شد
شوهر خاله ام ميگه اين باجناق ما مثل اينكه مثل امريكا اهل تحريمه
بابام ميگه غذاي وليمه مال مهمونه!يا يه همچين چيزي
داداشم پاش تو ليوانشه منو نيگاه ميكنه ميگه ان
ميگم آره من انم ان توام
همه مي مونند چطوري جواب من حاضر جواب رو بدن
اونيكي داداشم ميگه خب سيفون رو ميكشيم ميري پايين
بعد دوتايي ميزنند زير خنده
بابام بالاخره خورشت رو ول ميكنه شوهرخالهه صلوات مي فرسته من تند وتند يادداشت بر مي دارم مامانم ميگه پدر سگ
شوهر خاله ام ميگه نه پهلوونه
من فكر ميكنم پدر سگ چه منافاتي با پهلوون بودن داره

هیچ نظری موجود نیست: