پنجشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۵

and at last good days will com

نشستيم تو خونه داريم كوله پشتي نگاه ميكنيم زن عمو و بچش سر ميرسند به ننم ميگه يه دختر خوب برا اين پسر من سراغ نداري هم خونه داره هم كار و ماشين تازه كلي هم مرده واقعا هم يه پارچه آقاست بعدش رو ميكنه به من يه خنده ي كج و كوج ميزنه ميگه دوست دختر اضافي نداري داداشم كه يه پارچه نمكه ميگه از من بپرسيد، چجورشو مي خواهيد نامزدش بد نگاهش ميكنه همه مي خندند ننه به من نميگه پدر سگ بابا ظرفها رو ميشوره و عاشقانه نگاهش ميكنه ننه مي گه خيلي خب خودتو لوس نكن

هیچ نظری موجود نیست: