سه‌شنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۸

کلاغنامه

بی گمان سحر از چشمان تو می تراود
چشمان خشک و خسته ات برادر
بگذار نگاه گرفته ات راه را به ما نشان دهد
باز خواهیم گشت این بار

هیچ نظری موجود نیست: