پنجشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۸

سخت

چو گاو مست حریقی به جانم افتاده
شعور و شور عجیبی به جانم افتاده
خروش خشم غریبی چو موج می گیرد
خیال خامش عشقی که رام افتاده
وجودم از سر بیهودگی پریشان است
هوای سرد خشونت به جانم افتاده
سکوت لخته لخته دست بر گریبان است
به هر دمی  نفسم از شماره افتاده
بگیر و برکنم از پادشاه درد ، سکوت
بگیر و داد بزن ذهن من خط افتاده

هیچ نظری موجود نیست: