ناشکری نمی کنم اما افق پدر شدن برایم واقعا روشن نیست.هنوز حس می کنم شاید ما موجودی را به این جهان پرتاب می کنیم که حق انتخاب به او نداده ایم. کودکم! واقعا عجیب است.
جمعه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۹
سرم بر گردنی از کیسه ی چرم
سوارانی برایت هدیه آرند
فراز نیزه ای از خون من سرخ
سری خونین برای صله آرند
حدیث کشتنم را باز گویند
ز خاکی بودن من گله آرند
و تو آنجا فراز تخت عاجت
برایم گریه خواهی کرد
می دانم