كلاغنامه
چهارشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۹
فراموشی
خواب زده ام اما خوابم نمی برد گوشه ی کوری نگران دستان گره خورده ام نشسته ام و به بار نگاهت فکر میکنم که جایی تنهایم گذاشت و نیرویی که مرا باخود نبرد و حسرتی که ابدیست حتی با فراموشی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر