سه‌شنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۶

مرادا

شکر
آبغوره
و چای
و نرمی نگاهت
بالشت سفید در یک صبح سرد
شانه های قدرتمندت
وخنده ات
موج دریا
یا آواز برگها موقع بازی در نور خورشید
دلم تنگ شده
برای مویرگ پشت پلکت

هیچ نظری موجود نیست: