شکار سرد و غم دوری از تو و
بیدار
دو چشم خون چکان خسته ی
مه آلوده
حریق خفته و خاکستری چوب و
گناه
درخت بی بر و زمین سرد و
آلوده
هوا ، خسته و نفس بریده و دل
چاک
نفیر باد و خستگی راه پیموده
یبا که از خبرت جان به لب رسیده دگر
بیا که درد توانم بریده آخر سر
بیدار
دو چشم خون چکان خسته ی
مه آلوده
حریق خفته و خاکستری چوب و
گناه
درخت بی بر و زمین سرد و
آلوده
هوا ، خسته و نفس بریده و دل
چاک
نفیر باد و خستگی راه پیموده
یبا که از خبرت جان به لب رسیده دگر
بیا که درد توانم بریده آخر سر
۱ نظر:
ببین که در طلبت هم عنان باد شمالم...
ارسال یک نظر