صورت کلی یک نظام فکری از حماقت تشکیل شده و ما اکثرا مجبور به تبعیت از این حماقت می شویم برای اینکه پایمان را روی چیزی بند کنیم. البته این کاملا قابل درک است مشکل وقتی پدید می آید که مجبور می شویم همه چیز را فقط با همان نظام فکری تحلیل کنیم خیلی زود منحنی زندگیمان کمی خم می شود.ثبات و عمق دادن به زندگی و حکمت داشتن ( یعنی توان هماهنگ کردن نظامهای مختلف فکری را داشتن) هردو نعمت اند و ایندو از کنار یکدیگر پدید می آیند. مثل دو نفر که توی یک راه دائم از دیدن یکدیگر تعجب می کنند. قدیمها یک تعریف دیگر از حکمت هم توی ذهنم بود که می شد ترکیب احساس و عقل برای حفظ تعادل. این تعریفبا کمی اغماض برای شهود هم جواب می دهد. شهود می شود نتیجه یک فعالیت مغزی که توان بروز به شکل کلمات را ندارد یعنی فراتر از دایره ی محدود زبان قرار می گیرد. کلا اما آخر ندارد این متن پس والسلام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر