روح را گفتند
چگونه اي
گفت
آزرده ام از خلقي كه به جاي نشستن دويدن در افكارم اختيار كرده آنجا كه نبايد سخن مي گويند
آنجا كه بايد از گفتن باز مي ايستند مردمان را تمجيد ميكنند اما آزار ميدهند
بدان را نكوهش ميكنند و خود بدان بديها مي پردازند
و در هنگام گفتن آنچه بايد آنطور كه نبايد سخن ميگويند
و حرمت بزرگ را نگه نمي دارند
و حريم تنها را ميشكنند
و صولت جمع پايمال ميكنند
حتي نميخندند
...
زين جمله بگفت و برفت
شاگردي از مريدان گفت كه گاه آن است زبان بشوييم و تن بشوييم و قلم بشوييم
بلجمله در كار شدند
چگونه اي
گفت
آزرده ام از خلقي كه به جاي نشستن دويدن در افكارم اختيار كرده آنجا كه نبايد سخن مي گويند
آنجا كه بايد از گفتن باز مي ايستند مردمان را تمجيد ميكنند اما آزار ميدهند
بدان را نكوهش ميكنند و خود بدان بديها مي پردازند
و در هنگام گفتن آنچه بايد آنطور كه نبايد سخن ميگويند
و حرمت بزرگ را نگه نمي دارند
و حريم تنها را ميشكنند
و صولت جمع پايمال ميكنند
حتي نميخندند
...
زين جمله بگفت و برفت
شاگردي از مريدان گفت كه گاه آن است زبان بشوييم و تن بشوييم و قلم بشوييم
بلجمله در كار شدند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر