غزل چوپان
باور دارم
اگر چشمانت را بنوشم
شيرينتر از عسل
مستي آور تر از شرابند
طلاي دره ها از آن تو
گندمزارها
و طلاي چشم كودكان دره ها
دره ها مال تو
-
پدرم سنگ جمع مي كرد و بر سر خود مي زد
وقتي خوب صاف شد
خواهرم بريدش
و ما درزهاي كلبه ي سردمان را گرفتيم
مادرم مي خنديد
خوان استپان
دره ي دن كارلوس مكزيك
به همراه gray
پشت ميز خانه ي پدري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر